مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
خانه سبز ماخانه سبز ما، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

مهربد مشهدی نژاد

مرد کوچک مهربان

ما هستیم

                                                سلام به همه دوستان گلم و پسر نازم شرمنده که این روزا نتونستم به وباتون سر بزنم و خودمون رو هم به روز کنم .حسابی کار داشتم که الان تیتروار مینویسم: اول اینکه برا شب یلدا توی خانه اسباب بازی لی لی که متعلق به خواهرمه یه جشن عالی بود که حتما عکسش رو هم میزارم و خیلی خوش گذشت... مهربد در اولین یلدای زندگی مهربد عزیزم تو هم اولین شب یلدات رو توی یه جشن باشکوه سپری کردی و انار خوردی و کیک هندونه چیزای دیگه .امیدوارم که شبهای دیگه زندگیت هم مث یلدا پر شادی و نور باشه دوم اینکه داشتم خونه تکونی میکردم درسته که هنوز عید نیست ولی به دلیل به هم ریختگی خونه لازم بود.ومهمترین دلیل نبودنم همین خ...
9 دی 1391

ما اومدیم......

سلام .ما اومدیم با یه عالمه خبر و دارو و هزینه. ............... فکر کنم وقت نداشته باشم با جزییات بنویسم پس خلاصه هر روز رو مینویسم سپاس فراوان از همه دوستانی که جویای احوالات ما شدند و ما رو تنها نذاشتن سه شنبه ۱۴/۹/۹۱: صبح ساعت ۹ راهی اهواز شدیم و مستقیم رفتیم فرودگاه و ماشین رو گذاشتیم توی پارکینگ و وسایل و تحویل دادیم و ساعت۱۲:۴۵ هواپیما پرید.یه ساعت بعد تهران وسایل رو برداشتیم و رفتیم هتل.هوا هم خیلی آلوده بود ولی به نظر من روزای گردوخاکی اینجا (خوزستان )هوا خیلی بدتره ولی کسی تو فکر ما نیست... استراحتی کردیم  و عصر یه سر رفیتم ۷ تیر ولی بدون هیچ خریدی برگشتیم. برای مهربدم::: عزیزم میدونم این سفرا برات خسته کنندست ولی هم...
21 آذر 1391

زاد روز ها+ اطلاعیه

سلام سلام صد تا سلام هزارو سیصدتا سلام به دوستای خوب و گلم این چند روز اتفاق خاصی نیافتاده فقط ۷ آذر تولد مینو (خواهرزاده بنده) بود ولی چون مصادف با شام غریبان بود تولدی هم نبود اما پنجشنه شب یعنی نهم ما خونه مامانم بودیم که دیدیم آجی ساره جون یه کیک خرید و اومد و مثلا تولد هرکی گفت وای ما که هدیه نگرفتیم اما بنده که همیشه برنامه ریزی دقیق دارم همون روز براش هدیه خریده بودم و ظهر هم بهش داده بودم و به بقیه هم گفتم لازم نیست نگزان باشین هدیه در جیب آقایون هست و هرکی دست کرد توی جیبش و پولی در آورد گذاشت توی پاکت و به مینو جون داد و منم دوباره همون هدیه رو دادم البته این بار جلوی دوربین خلاصه مهربد هم که در همه این مدت در اتاق خواب بود بعد...
12 آذر 1391

بالاخره مهربد هم راه افتاد

خبر خبر.............خبر خبر.................خبر خبر.........خبر خبر مهربد نازم ،عزیز دلم،عشق مامان و بابا،تموم زندگیم بالاخره دیروزتنبلی رو گذاشتی کنار و چهار دست و پا رفتی و عرض ۳ متری فرش رو برای رسیدن به یه مجسمه پیمودی.اینقدر ذوق زده شده بودم که خودت هم نگام میکردی و میخندیدی.ظهر هم پیش بابایی راه رو با ۴ دست و پا پیمودی و شب هم خونه باباجون این کار رو کردی و اونا هم خیلیییییییییی خوشحال شدن امیدوارم به حق این ماه بزرگ و عزیز که تو اولین قدمهاتو توش برداشتی همیشه و در همه حال پیرو آقامون امام حسین با شی و ایشون هم پشت و پناه تو باشه در تمام مراحل زندگیت...آمین مامان جون گفته بود نذر امامزاده شاه میر عالی حسین میکنم تا مهربد...
28 آبان 1391

محرم در بهبهان از زبان مامان مهربد

سلام به مهربد عزیزم وهمه دوستان نازم چند روزیه که همه جای شهر رو سیاه پوش کردن و از در و دیوارها بوی محرم میاد و آدم ها هم سیاه پوش شدن ولی از کردارها و رفتارهاشون اصلا بوی محرم وامام حسین نمیاد.امیدوارم که همه در تمام طول زندگیشون آزادی خواهی واقعی امام حسین رو الگوشون قرار بدن. گفته بودم مهربد یه کم مریضه ،ولی دیروز سینش خیلی خس خس میکرد من که داروهاشو بهش میدم خدایا زود زود خوبش کن .آآآآآآآمممممییییییینننننننن   امروز توی این پست میخوام یه ذره درباره آداب و رسوم بهبهان در ماه محرم بنویسم تاهم مهربدم بعدا بخونه و هم شما دوستای خوبم مطلع بشید آخه سال به سال رسوم سنتی برداشته میشه و تغییر میکنه حالا من میخوام از رسومی که توی این چندسال ...
27 آبان 1391

بارون پاییزی

سلام.الان که دارم مینویسم هوا اینقدر خوب و قشنگه که آدم لذت میبره ،آخه دیشب چنان بارونی بارید که خستگی ای که از گرما و گرد و خاک تابستون به تنمون بود روکلا بیرون برد .خدا جون دمت گرم از فروردین تا حالا بارون نیومده بود .کل خیابونای شهر پر آب بود و خیلی هم رعدو برقای شدید میزد   مهربد جونم یه کوچولو سرما خورده و صبح بردمش دکتر دارو داده ،حالا چند روز بهش برسم خوب شه کهمریضیش به دهه محرم نرسه ،آخه سینه زنه امام حسینه پسرم و باید برا محرم سر فرم باشه. الهی من فدات شم پسر نازم که اینقدر توی ایام مریضی صبوری و خوش اخلاقیت رو حفظ میکنی . این خصوصیتت به بابات رفته ،چون من اگه یه ذره هم مریض شم کج خلق میشم حسابیییییییی  راستی دیروز...
24 آبان 1391

دهمین ماهگرد مهربدم

مهربد عزیزم سلام. امروز پایان ۱۰ ماهگیته و الان که دارم خاطراتت رو مینویسم ده دقیقه ای میشه که خوابیدی عزیزم. توی این ماه پیشرفتهای خیلی خوبی داشتی که به اوناییش که الان به ذهنم میاد اشاره میکنم توی این ماه همچنان شیرهای کاپریلون و آپتامیل(پپتی جونیور)استفاده میکردی و در کنارش هم غذا میخوردی عاشق زرده تخم مرغی که با کره ذوب شده قاطی میشه،لیمو ترش هم خیلی دوس داری ومرغ و ماهی روهم خوب میخوری، گوشت چرخ کرده که با پیاز و رب سرخ شده رو خیلی دوست داری از بین میوه ها هم به موز و سیب علاقه بیشتری داری .برنامه غذا خوردن اینه که صبح زرده تخم مرغ با کره میخوری،میانوعدههم یه کم میوه برات رنده میزنم و ناهار هم هرچی داریم میخوری چون اصلا ...
22 آبان 1391

افسردگی بعد از آزمون!!!!!!

سلام به همه دوستان و مهربد نازم....... این چند روز افسرده شدم البته از روزجمعه تا حالا، تا پنجشبه سر حال بودم حتی شب عروسی هم رفتم و خوش گذشت اما جمعه که آزمون وکالت داشتم  افسردگیم شروع شد  واما ماجرای جمعه به بعد........ شب مامانم اومد خونمون خوابی تا ساعت ۴ صبح که من و همسر میخواستیم بریم اهواز پیش مهربدم باشن ما راهی اهواز شدیم برا امتحان وکالت. و من آخرین باری که درس خونده بودم خرداد ۹۰ برا امتحانهای پایان ترمم بود حالا با چه امیدی من این آزمون رو ثبت نام کردم نمیدونم البته میخواستم ببینم چطوریه.حوزه خوزستان ۲۷۱۳ نفر شرکت کرده بودن و فقط ۱۰۰ نفر میخوان.خیلی ها از استانهای دیگه اومده بودن چون بعد از تهران، خوزستان بیشترین تعداد رو م...
21 آبان 1391