مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
خانه سبز ماخانه سبز ما، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

مهربد مشهدی نژاد

مرد کوچک مهربان

عکسهای سفر های مهربد

سلام به همه......امروز میخوام عکسهای مسافرت هایی که مهربد رفته بزارم البته ناگفته نماند که پسرگلم این شهرها رو که رفته زیاد به قصد سفر نبوده و نوبت دکتر داشته شیراز آخر فروردین ۱۳۹۱ (تخت جمشید).مهربد..بابا..مامان   بقیه عکسها در ادامه مطلب..... شیراز(تخت جمشید)آخر فروردین ۱۳۹۱ این دستبند به خط میخی روش نوشته مهربد که همونجا برا پسرنازم درست کردیم تهران تیر ماه ۱۳۹۱ (پارک نزدیک مجلس در بهارستان،از عیادت عمو مهدی که پاش رو عمل کرده بود اومدیم)   تهران تیرماه ۱۳۹۱( مهربد نازم رو بردم آزمایشگاه بقراط برا تست عرق) مسیر اهواز-تهران و بالعکس تیر۱۳۹۱ در آسمان ایران مترو امام .تهران تیر۱۳۹۱ ...
16 آبان 1391

روز نوشته

سلام به همه دوستان خوبم و مهربدجووووونم عزیز دلم دیشب ساعت ۱۰ خوابیدی (برخلاف هرشب که ۲ نیمه شب میخوابی) ولی امروز صبح ساعت ۶ بیدار شدی و بابا هم ساعت ۷ رفت سر کار و قبلش کلی باهات بازی کرد و یه بیسکویت مادر بهت داد و همشو پودر کردی روی فرش .توهم ساعت ۸ خوابیدی ولی تا حالا چند بار نق زدی و من آرومت کردم .آلان هم زن عمو نجیمه که چندین نسبت که بعدا میفهمی باهامون داره اومد و دعوتمون کرد برا عروسی دخترش عاطفه خانم که روز پنجشنبه توی باغ رضاست.ایشاالله که مبارکشون باشه .پس ۵شنبه عروسی داریم امروز میخوام چندتا از کارهایی که یاد گرفتی رو بنویسم.مامان جون که چند روز پیش بای بای یادت داد و توهم به نحو احسن انجام میدی .دومین چیز کفتر رو دیوار ح...
16 آبان 1391

ماجراهای این چند روز

سلام به همه دوستان خوبم عید غدیر همگی پساپس مبارک                                    مهربد جونم عیدت مبارک باشه وای اینقدر مطلب دارم که نمی دونم از کجا شروع کنم ،فکر کنم اگه بخوام کل اتفاقات رو بگم خیلیییییییییییییی زیاد بشه و این پست رو طولانی کنه پس خیلی خلاصه مینویسم. از ۵ شنبه ۱۱ ابان میگم بعداز خیلی وقت عصر رفتم مزار بابای عزیزم آخه عید بود . خیلی وقت بود به خاطر مهربد نرفته بودم مهربد رو دادم دست باباییش و من رفتم اونجا خیلی آروم شدم و اتفاقا شب بعدش خواب باباییم رو دیدم که مهربد رو بغل کرده و بوسش میکنه پسر عزیزم باباجون مصطفی ۹ ساله که از پیش ما رفته ولی هنوز و هر روز بیشتر از روز قبل ما به یادش هستیم و دوستش داریم چون م...
15 آبان 1391

مهربداز تولد تا 10 ماهگی به روایت تصویر

مهربد کوچولو چند ساعت بعد از به دنیا اومدن مهربد ۴ روزشه و زرد شده مهتابی آوردیم خونه و خدارو شکر دو روزه خوب شد     مهربد جونم و حمام ده روزگی مهربدآقا در ۱ فروردین ۹۱ موقع سال تحویل در سن ۲ ماه و ۸ روزگی ۴ماهگی مهربد که در بیمارستان مفید بستری بود برا تشخیصcf و چون روز شهادت حضرت زهرا(س) بود عمو پورنگ اومده بود عیادت بچه هایی که بستری بودند و با مهربد هم عکس یادگاری انداخت و به مهربد هم میگفت نخودی      مهربد جونم در ۵ ماهگی (عزیزم توی این ماه از زندگیت پیگیر بیماریت بودیم که عکسی جز این ازت نداریم قربونت برم من )                            پسر نازم در ۶ ماهگی و قاشق بدست آماده شروع غذای کمکی   قند مامان در ۷ ماهگی...
10 آبان 1391

سوغات های خاله+چیزای دیگه

سلام.  ساره جون که از تهران اومد برا مهربد خیلی سوغات آورد .حالا مینویسم بعد عکساشم میزارم.یه کتاب حمام آورد آخه چون مهربد هم عاشقه کتابه هم حمام.یه بلوز شلوار قرمز و سیاه با پاپیون سیاه که خیلی نازه. یه کلاه که مثل کلاه باباجونه مهربده که عکس مهربد و باباجونش با کلاه رو هم بعدا میزارم.یه کلاه و شال گردن زمستونه خوشتیپ. یه شونه و آینه وبرا منم یه کفش راحت و یه بسته سوهان قم آورد.داقعا دستت درد نکنه خواهر خوبم ..مهربد:منم میگم مرسی خاله جووووووووون  مهربد چند وقتیه که حسابی شیرین کاری میکنه و دل من و باباش رو میبره .الهی فدات شم پسر نازم مثلا امروز صبح زود قبل از اینکه باباش بره سره کار بیدار شده و باباش که میخواد ماشین رو از پارکینگ خ...
9 آبان 1391

این هفته همه چی در همه!!!!

سلام به همه دوستان.بالاخره بعد از یک هفته اومدم.هفته ای که پر از کار و انرژی بود .خواهرم ساره به همراه شوهر و دختر گلش مینو جمعه گذشته رفتند تهران و کارش رو به من و فاطمه جون و مامان سپرد.پسرش معین رو هم همینطور. وقتی اونا راهی تهران شدن معین اومد خونه ما و ما هم برا اینکه حوصلش سر نره ناهار رو برداشتیم و رفتیم بیرون خوردیم.جمعه شب بود که هوا ابری شد و همه بهبهانی ها غافلگیر شدند چون هوای ابری وبارونی توی مهرماه زیاد سابقه ای نداره خلاصه جمعه وشنبه رعد و برق های شدید می اومد و و یه کمی هم بارون بارید و مهربد جونم که خودش هم توی یک روز کاملا بارونی به دنیا اومده ،اولین بارون پاییز ۱۳۹۱رو تجربه کرد.خلاصه آجی  ساره ...
6 آبان 1391

دوستای مهربد جووووووونم

سلام نیمه شب همه بخیر باشه.من حالا که دارم این مطلب رو مینویسم مهربد و باباییش خواب خوابند .امشب تصمیم دارم اسم همسن و سالهای مهربد که میشناسمشون رو بنویسم چون به امید خدا در آینده میشن همکلاسی هم .همه دوستانی که این مطلب رو  میخونن می تونن اسم افرادی رو که میدونند هم سن مهربد هستن برام بفرستن تا من به لیستم اضافه کنم .(کوچولوها باید متولد۱ مهر۹۰تا ۳۱ شهریور ۹۱ باشن)  مهربد مشهدی نژاد........دیانا جوزانی......سبحان علمداری........آناهید متحیر........علی بخردی نسب.......مهدیس اختریان...مهرسا خباز........متین اسلامی فر........راتین اعتقاد........مجتبی خواجه اسدی......طناز رضایی ......و....... حتما اگه عکسهاشون رو گیر آوردم میزنم برات...
28 مهر 1391

کار بابایی

سلام.الان که دارم مینویسم مهربدم توی بغلم نشسته وداره شارژر لپ تابو میکشه و اذیتم میکنه دیشب برای اولین بار مهربد رفت محل کار باباییش ،البته فقط توی حیاط .بابا نبردش توی اتاقش چون فقط میخواست یه کلید برداره و زود بیاد. مهربد هم پشت سر بابایی گریه کرد ومن آرومش کردم و بابا قول داد که حتما مهربد رو باخودم وقتی بزرگتر شد مییارم دانشگاه ما هم سر قول بابا حساب باز کردیم . بابایی به قولت وفاااااااااااااااااااااااااااا کنی ...
26 مهر 1391

ارادت ما به امام جواد(ع)

امروز شهادت حضرت جوادالائمه ،امام بخشنده و مهربانی که تمام وجود مهربد عزیزم را مدیون بخشندگی او هستم .امامی که من زندگی مهربد را نثار ایشان میکنم وامیددارم که این بزرگوار نیز که واسطه ای باعظمت میان ما و خدای بزرگ هستند الطاف و محبت و بخشش خود را از مهربد و ما دریغ نکنند و شفای مهربد را برای ما به ارمغان بیاورند. من قبل از بارداری مهربد خواب دیدم که یه پرچم سیاه که روش نوشته یا جوادالائمه رو به دیوار خونه زدم چند وقت بعد ا ز این خواب رفتیم مشهد و دقیقا پرچمی رو که توی خواب دیده بودم توی بازار رضا دیدم وخریدم و از اون موقع تا حالا هرسال که توی خونه روضه امام حسین داریم میزنمش به دیوار و به خاطر خوابی که دیدم بعضی مواقع هم به مهربد، آقا جو...
25 مهر 1391