کار بابایی
سلام.الان که دارم مینویسم مهربدم توی بغلم نشسته وداره شارژر لپ تابو میکشه و اذیتم میکنهدیشب برای اولین بار مهربد رفت محل کار باباییش ،البته فقط توی حیاط .بابا نبردش توی اتاقش چون فقط میخواست یه کلید برداره و زود بیاد. مهربد هم پشت سر بابایی گریه کردومن آرومش کردم و بابا قول داد که حتما مهربد رو باخودم وقتی بزرگتر شد مییارم دانشگاهما هم سر قول بابا حساب باز کردیم .بابایی به قولت وفاااااااااااااااااااااااااااا کنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی