روز نوشته
عزیز دلم دیشب ساعت ۱۰ خوابیدی (برخلاف هرشب که ۲ نیمه شب میخوابی) ولی امروز صبح ساعت ۶ بیدار شدی و بابا هم ساعت ۷ رفت سر کار و قبلش کلی باهات بازی کرد و یه بیسکویت مادر بهت داد و همشو پودر کردی روی فرش.توهم ساعت ۸ خوابیدی ولی تا حالا چند بار نق زدی و من آرومت کردم .آلان هم زن عمو نجیمه که چندین نسبت که بعدا میفهمی باهامون داره اومد و دعوتمون کرد برا عروسی دخترش عاطفه خانم که روز پنجشنبه توی باغ رضاست.ایشاالله که مبارکشون باشه .پس ۵شنبه عروسی داریم
امروز میخوام چندتا از کارهایی که یاد گرفتی رو بنویسم.مامان جون که چند روز پیش بای بای یادت داد و توهم به نحو احسن انجام میدی.دومین چیز کفتر رو دیوار حیاط خونست که تا میبرمت توی حیاط با دستت بهش اشاره میکنی و با دستت میگی بیا.چند روزی هم هست که چند بار (هباب)یعنی بابا و (ماما)یعنی مامان رو کم و بیش میگی البته حرف(ددددددد)رو هم با فریاد میگی.چند تا کارت پستال که هدیه من و بابایی بهمه و به دیوار اتاق زده رو خیلییییییییی دوست داری و بابا میبردت پیششون وبرات یک،دو،سه،زنگ مدرسه...رو مخونه و تو هم کلییییییییییی ذوق مکنی و وقتی هم توی اتاقیم و میگیم ۱،۲،۳،مهربد کو نگاه کارتها میکنی .وکار بعدی هم که میکنی اینه که وقتی میخوای بخوابی ،یا شیر بخوری یا بیدارشدی ازخواب ،شاید در حدود سی،چهل بار پاهات رو میزنی زمین....وکار دیگه ای که انجان میدی اینه که با دهنت صدا در میاری و یا دهنت رو میزاری رو دست من و صدا در میاری.وآخرین کار اینه که میتونی عقب عقب بری نشسته دور خودت بچرخی،یه کم بری جلو . فکر کنم کم کم میخوای ۴ دست و پا بری.الهی قربوووووووووووووووووونت بشم من...