مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
خانه سبز ماخانه سبز ما، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

مهربد مشهدی نژاد

مرد کوچک مهربان

عموی خوبم شهید اکبر دهدار

1392/1/18 23:14
نویسنده : مامان مهربد
294 بازدید
اشتراک گذاری

تقدیم به عموی عزیزم شهید اکبر دهدار

خبراین بود که یک سرو رشید آوردند

استخوانهایتو را در شب عید آوردند

جیبپیراهنی آغشته به خون را گشتند

نامهای را که به مقصد نرسید آوردند

نامهمثل جگر تشنه ی تو سوخته بود

 قفلآن باز نشد هرچه کلید آوردند

مادرتگفت کبوتر شده ای ، میدانست

آسمانرا به هوای تو پدید آوردند

لحظه یرفتن تو خوب به یادش مانده

آب وآیینه و قرآن مجید آوردند

جانماز متبرک شده اش را آنروز

با گلیسرخ که از باغچه چید آوردند

وقترفتن تو خودت روضه ی اکبر خواندی

کوچهابری شد و باران شدید آوردند

سالهابعد تو از راه رسیدی اما...

خوب شدمادرت آنروز ندید آوردند...

پیکریرا که به شش ماهگی ات میمانست

پیکریرا که به قنداق سفید آوردند

 حتمدارم که خود حضرت زهرا هم بود

روزهاییکه به این شهر شهیدآوردند.

سلام به همه عزیزان

امشب یه خبر شنیدیم که نمیدونم ناراحت کنندست  یا......ولی هر جوری بود دلگیر دلگیر بود.توی یه پست از مطالبم  (بهمن ماه) درباره عموی عزیزم که مفقود الاثر بود و 10 سال پیش بدون اینکه خبر موثقی بیاد بنیاد شهید اعلام شهادت براش کرد و ما هم در گلزار شهدا براش یه قبر درست کردیم و هر سال روی مزارش براش سالگرد میگرفتیم تا اینکه امشب بهمون خبر دادن که پیکر پاک و عزیز عموی نازنینم پیدا شده و به همراه این 176 شهیدی که تازه پیدا شدن ،هست . همه دلمون گرفته .

،امشب به عمه ها و عموها گفتن اما هنوز مامان بزرگم نمیدونه و خدا میدونه که چه حالی پیدا کنه آخه 28 ساله که ازش بی خبرن و هنوز چشم انتظار بوده.خدایا خودت بهش صبر بده

اونجوری که به ما گفتن پلاکشون و چند تکه استخوان پیدا شده و در کل  13 تا شهید از بهبهان توی این سری شهدای پیدا شده هست ،قراره روز شهادت حضرت زهرا (س)تشییع بشن وبعد هم باقی مراسمات....

بیوگرافی کوتاهی از ایشون:

نام و نام خانوادگی:اکبر(جمعه)دهدار

ولادت:1340

شهادت:27/11/1364

اعلام شهادت:مهر ماه 1383

پیدا شدن پیکر پاکشون:فروردین 1392

عملیات:والفجر8

منطقه عملیات:فاو

گل شد ، بر آمد پیکرم ، آهسته آهسته

انگار دارم می‌پرم آهسته آهسته

انگشترم ، مهرم ، پلاکم ، چفیه‌ام ، عطرم

پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته

آهسته آهسته سرم از خاک می‌روید

از خاک می‌روید سرم آهسته آهسته

جز نیمه‌ ای از من نمی‌یابید ، روزی سوخت

در شعله نیم دیگرم آهسته آهسته

امروز بعد از سال ها زاییده خواهد شد

ققنوس از خاکسترم آهسته آهسته

خوابیده‌ام بر شانه‌ها و می‌برندم …نه

تابوت را من می‌برم آهسته آهسته

آن پیرزن ، این زن به چشمم آشنا هستند

دارم به جا می‌آورم آهسته آهسته

خواندم : پدر خالی است جایش این خبر می‌ریخت

از چشم‌های خواهرم آهسته آهسته

دیگر برای آستین بالا زدن دیر است

این را بگو با مادرم آهسته آهسته

برایمان دعا کن عموی مهربانمان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)