مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
خانه سبز ماخانه سبز ما، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

مهربد مشهدی نژاد

مرد کوچک مهربان

بعد کلـــــــــــــــــــــــــی تاخیر اومدیم

1392/9/25 6:44
نویسنده : مامان مهربد
655 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام

منه،مهربدِه،مامانه ،بابامنه و کلی پسوند و پیشوند مالکیت دیگه شده ورد زبونه این روزای مهربد.کسی حق و اجازه نداره به وسایل کس دیگه ای دست بزنه که مهربد سر میرسه و تا اون چیز رو به صاحبش نده ول کن نیست مخصوصا اگه اون وسیله مال خودش ،من  یا باباش باشه .الهی فدای مسئولیت پذیریت بشم من


خیلی وقته که واسه مهربد ننوشتم دلایلی داشتم که مهمتریناش: نبودنم توی خونه حدود 50 روز بود که داشتیم خونه رو یه تعمیرات ظاهری میکردیم و من خونه مامانم بودم و دسترسی و وقت آنچنانی به نت نداشتم و دوم هم سکته قلبی داییم{بابای همسرم} بود و عمل قلب ایشون که هنوز هم از شیراز نیومده و درگیر رفت و آمد بودیم دوستان گلم واسه شفای عاجل همه بیمارا دعا کنیم..........ولی خوب تنبلی خودم هم بی تاثیر نبود به هر حال اومدم تا یه سری کارای جدید مهربد رو براش به یادگار بزارم اگه طولانی شد شرمنده

توی مهرماه که روز جهانی کودک بود و یه جشن زیبا توی پارک واسه بچه های خونه خلاقیت لی لی گرفتیم و مهربد هم بود ولی حسابی خوابش می اومد و منم با باباش فرستادمش خونه

دومین مراسم توی مهر تولد ارشیا پسر عمو مهدی بود که حسابی خوش گذشت.مراسم تولد ارشیا هم توی سالن تولد خونه خلاقیت و بازی لی لی بود و دوستا و همکلاسی هاش هم بودن ما هم که دیگه هم زن عموی ارشیا بودیم و هم خانم مدیرش(بقیه عکسای تولدش توی سایت خانه خلاقیت و بازی لی لی هست) و به قول مهربد::تللد ارشیا

تولدت مبارک عزیزم


مادرشوهرم پارسال یه سفره ابوالفضل(ع) نذر مهربد کرده بود که امسال قبل محرم انداختش و مهربد هم اون روز خیلی بازی کرد و دست  زد و شادی کرد.عکساش توی گوشی همعروسمه گرفتم ازش میذارم اینجا..

25 مهر هم شیراز بودیم و خدا رو شکر دکتر هم کاملا از وضعیت مهربد رضایت داشت توی خیابون هتلی که بودیم یه خونه بود به اسم سرای شاپوری ماهم رفتیم توش یه چرخ زدیم و اومدیم

مهربد اینجا بس رو زمین نشسته بود و میگفت بلند نمیشم

دیدن آب همانا و از خود بیخود شدن همانا

از 27 مهر تا 22 آذر هم که خونه مامانم بودم به دلایل ذکر شده و الآن دو روزه اومدم خونمون توی این مدت که خونه مامان بودیم مهربد حسابی دایره لغاتش گسترده شده و قربونش برم هر کلمه و جمله و حرکتی رو که بگیم تکرار کن انجام میده و به ذهنش هم میسپاره چون بعدش توی مواقع لازم از اون اصطلاحات استفاده میکنه .

واسه همینم اینکه بخوام بنویسم مهربد چه کلمه هایی رو میگه امکان پذیر نیست چون همه کلمه ها رو میگه البته به زبون خودش و با ترجمه بنده

غیر از اینا این مدت هم حسابی خوش گذروند چون همیشه خونه مامانم نوه ها و بچه ها هستند و مهربد هم حسابی باهاشون بازی میکرد

روزی هزار بار هم که واسه باباش تلفن میزد (999بار خیالی،1بار واقعی) و متنش اینه..(الو بابا،الام،اوبی؟غذا مامان جون اَم)..ترجمه(سلام بابا،خوبی؟بیا خونه مامان جون غذا بخور)و اینو مامانم بهش یاد داده بودو این دو روز هم که خونه خودمون هستیم هنوز این کارش ادامه داره

دو روز قبل عاشورا به شدت مریض شد که دکتر گفت بستریش کن و من قبول نکردمو توی خونه دوسه روز بخور های مختلف و دارو  و آمپول تا خدا رو شکر بهتر شد به خاطر همین جایی نبردمش ،فقط خونه عموش که نذری داشتن


7آذر تولد مینو جون و 14 آذر تولد خواهرم ساره و 16 آذر هم تولد دو سالگی دیانا کوچولو بودکه البته هنوز هیچکدوم جشنی نگرفتن و ما هم کیک نخوردیم و هدیه ای هم ندادیم

مهربد که همچنان عاشق حیووناست البته بیشتر از راه دور و عکس ،و احتمالا انشااله واسه تولدش تم حیوونا رو بزارم که واقعا از دیدنشون ذوق شدید میکنه....یه شب ارشیا یه هاپو که نمیدونم مال کی بود آورد خونمون من و بگو که رفته بودم توی اتاق و از ترس در رو بسته بودم و بچه ها توی حیاط باهاش بازی میکردن و سگه بستنی دوست داشت مهربد بهش بستنی داد و هنوز بعد از گذشت دو ماه هر روز میگه (هاپو ارشیا بستنی اَم)



از غذاها هم که خدا رو شکر همه چی میخوره ولی سراغ بعضی چیزارو بیشتر میگیره ..مثلا سیب زمینی ،ماست ،آش، نون و پنیر ،سس ،لوبیا ،از میوه ها نارنگی و موز ...و هر روز موقع غذا خوردن میگه(مامان غذا ،ماست،اَم)...و (آنُخ من=قاشق من...اَنگال من=چنگال من..آبا من=آب و لیوان من)حتما هم که باید با غذاش ماست فراوان بخوره

صبح تاشب هرکی نماز خوند مهربد هم پیشش میایسته و مثلا نماز میخونه،سجده های طولانی و رکوع و قنوت رو از نماز بلده البته نماز رو با چادر و روسری و هرسمتی که دوست داشته باشه میخونه خخخخ

بگم پسر مامان یا دخترمامان؟؟؟؟عزیزمامان بهتره نه؟؟؟



چندتا شعر هم بلده(خرگوش من چه نازه+حسنی+ماه تی تی ماه تی تی بابایی رو ندیدی ،اگه دیدی بهش بگو تا بیتی :تا ماه  رو توی آسمون میبینه اینو میخونه+از دختر عمه ش هم حنا حنا رو یادگرفته میرقصو یه چیزی میندازه توی سرش و میگه حنا حنا میبنده حنا حنا مبنده..+لی لی ،لی لی حوضک و که فوق العاده شیرین میخونه+چشم چشم دو ابرو+یه توپ دارم قلقلیه..)

از مداد و مداد رنگی و تراش و برگه و دفتر هم که اصلا نمیگذره تا اینارو میبینه شوق و ذوقش فراوان میشه  و میشنه به نقاشی کشیدن به قول خودش چشم چشم دو ابو میکشه البته دست و دیوارو فزش و شلوار هم همه براش حکم دفتر رو دارن


خلاصه همتون که بچه بزرگتر یا کوچیکتر مهربد دارین و میدونین که توی این سن اوج شیرین کاری و شیرین زبونیشونه و مهربد هم از این قاعده مستثنی نیست.ایشاله که همشون سلامت باشند و اینو بگم که هر روز و هر لحظه به عشق و علاقم به مهربد اضافه میشه و وقتی نمیبینمش حسابی دلتنگش میشم...دوستت دارم گل خوشبوی زندگی ام..... 

دوستای عزیزمون که روسیه بودن واسه تحصیل ،بعد چهارسال چند روز پیش برگشتن بهبهان و من مهربد هم واسه خیرمقدم به سبحان کوچولو که همسن مهربده و مامان گلش رفتیم خونشون و مهربد و سبحان هم حسابی با هم بازی کردن.

یه نوبت تهران داشتیم نرفتیم به خاطر نداشتن وقت که احتمالا آخرای بهمن بریم .در حال حاضر خدا رو شکر وضعیت مهربد خوبه البته باید برم تهران ببینم نظر دکترش چیه....


چند روز پیش هم دوتا دندون نیش بالاش دراومده.مبارک باشه گلم

اوایل مهرماه(دیلم)




مهربد دست و پا بسته با چسب که این دیگه از اون کارای باباست..(عاشق چسبه و از بس این روز گفت بسب بسب باباش هم اینجوریش کرد


مهر 92 و تماشای تلویزیون

 

فکر میکردم بیش از اینا عکس دارم ولی متاسفانه همین قدر بود ..قول میدم دفعه بعد هم خیلی حیلی زودتر بیام هم با کلی عکس بیام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)