مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
خانه سبز ماخانه سبز ما، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

مهربد مشهدی نژاد

مرد کوچک مهربان

اندر احوالات ما در 45 روزی که گذشت....

1392/6/27 13:22
نویسنده : مامان مهربد
698 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به همه دوستان عزیزم که توی این مدت خیلی احوال ما رو جویا شدندو ما رو شرمنده کردند..ممنونم دوستای گلم

خیلی وفته که واسه مهربد چیزی ننوشتم و نمیشه دیگه کل وقایع رو نوشت چون خیلیـــــــــــــــــــــــــــ طولانی میشه فقط بسنده میکنم به خلاصه مهم تریناش

اول از همه بگم که ما سی مرداد رفتیم تهران و مهربد نوبت داشت توی بیمارستان مفید و درمانگاه cf مثل همیشه..این بار هم جناب دکتر طباطبایی راضی بودند از رشد و وضعیت مهربد ولی تاکید بیشتری کردند واسه داروهای ریویش که ما هم گفتیم به روی چشم....و بعد هم کشت گلو و مراحل همیشگی....

اینبار باماشین خودمون رفته بودیم و برگشتنی هم چند ساعتی اصفهان موندیم تا میدون امام هم رفتیم..خیلی هم گز آردی که عاشقونه دوست دارم خریدیم  ..راستی عالی قاپو هم رفتیم


بعد اومدن از تهران مشغول کار و بار شدم و دیگه اگه خدا بخواد رسما توی خانه خلاقیت و بازی لی لی که گفتم خواهرم تاسیس کرده مشغول شدم قبلا هم میرفتم ولی تفریح وار ولی الآن دیگه مدیر یکی از تایماش هستم البته وبلاگش رو هم مدیریت میکنم ..واسه اطلاعات بیشتر به آدرس http://lili91.niniweblog.comسر بزنید..البته جابه جایی مرکز هم فوق العاده وقتمون رو گرفت که نتونستم حتی به وب سر بزنم

مهربد هم که این روزا حسابی شیطون شده و بعضی موقعا واقعا لجم رو درمیاره..مرتب چیز پرتاب میکنه و تازه هم جیغ زدن رو یاد گرفته که با این دوتا کارش حسابی رو اعصاب من و باباشه ...لطفا راه حل بهم ارایه بدین چه جور این عادات زشت رو ترک بدم.....

ولی خوب بقه کاراش خوب و بامزس ..دایره لغاتش خیلی پیشرفت کرده و چیزایی رو که می گیم تکرار میکنه به زبون خودش ولی خوب خیلی از کلمات رو هم درس تلفظ میکنه  ....مثلا

داداشی.....آجی.....مینو.....عمو.....ماهی.....توپ.....قیچی....پاشو...بشین...آتیش...مهدی....اینا رو درست و میگه و بعضیای دیگش اینجوری

اله(خاله)......ایی(دایی).....متینی.رادینی(اسم پسرداییش میتن و پسر عموش رادین،که خودش بهش ی اضافه میکنه)..اچی(چاقو)....بیچی(هرنوع پرنده)....نی نی(نی نی.لی لی)...اتاب(کتاب)...ادا(غذا)...و خیلی چیزای دیگه که الان یادم نیاد ولی خوب دیگه با حرف مفهوم کارا و چیزا رو بهمون میرسون نه با اشاره و همیشه هم گفتن که مادر لال زبونش رو میفهمه و منم حالا شدم عین این مثال و حرفاشو واسه بقیه ترجمه میکنم....

یه کار بامزه که میکنه اینه که قبلا که صداش میزدیم مهربد ،،میگفت ها ،و نمیدونم از کی و کجا یاد گرفته بود وحالا بهش گفتم هر که صدات کرد بگو بله و اینو خوب میاد چنان میگه بله که دل همه رو میبره ... از وقتی که بله رو یاد گرفته شعر عمو زنجیر باف و هم براش میخونم و چنان میگه بله که آدم دل غشه میگیره و آخرشم که با صدای چی رو میگیم هر دفعه یه حیوون رو میگه و خودشم صداش رو در میاره...

من گفتن رو هم خوب بلده مثلا میگم کی خوشکله مامانه ،میگه من...کیعزیز باباییه،میگه من ..و همینطو هر جمله که ما بگیم میگه من ..و همه ذوق میکنن

نه رو هم در جاهای درست خودش بکار میبره مثلا اگه نخواد بخوابه و من بگم مهربد میخوای بخوابی ؟میگه نه..و کلی سوال جوابای دیگه که جوابش نه هست رو خوب میگه نه...

یه مورد خنده دار ..اوایل که میخواستم به روی لگن نشستن عادتش بدم چ.ن عاشق کتاب بود که کتاب میبردم وقتی اوداشت کارش رو میکرد منم براش میخونمدم و عکساشو بهش نشون میدادم..حالا دیگه اسم لگن که بیاد حتما کتاب هم باید باشه و اینقدر اتا اتا میکنه تا مجبور شم کتاب بیارم و براش بخونم...این از پسر عشق کتاب ما

همچنان آب بازی،بازی با بچه ها،پارک و سرسره،کتاب ،عمو پورنگ،مجله شهرزاد و نبات کوچولو،بره ناقلا،حیوونا و پرنده هانقاشی کشیدن و....رو خیلی دوست داره

یه چیزی که فوق العاده از انجامش خوشحال میشه اینه که موقع غذا خوردن همه ظرفای غذا پیش او باشه کل محتویات اونا رو توی هم قاطی کنه و بریزه رو سفره و زمین  و شیشه آب رو هم خالی کنه روی زمین ... به نظرتون من با همچین پسری باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟

قبلا گفته بودم که عاشق پرندست ...عموش رفته مسافرت طوطیش رو داده ما چنان سرگرمی داره این رئزا که بیاو ببین ولی حسابی هم اذیتش میکنه

هنوز خیلی خیلی مطلب درباره مهربد مونده ولی برا این پست کافیه ...

پ.ن1:چند مناسبت داشتیم 19 مرداد تولد خودم بود..ناهار خونه مامان بودیم و خانواده هم بهم کادوهای خوشکل دادن دستشون درد نکنه

1 شهریور ششمین سالگرد عروسیمون بود که چون تهران بودیم دیگه برنامه ای نبود

9 شهریور وبلاگمون یکساله شد که وقت نشد بام نت و جشن بگیرم

پ.ن2:رادین کوچولو پسر عموی مهربد رو ختنه کردن و یه جشن کوچیک هم گرفتن

پ.ن3:پسر داییم داماد شد و برا عقدشون یه جشن کوچیک گرفتن که خیلی خوش گذشت ولی مهربد مث کنه بهم چسبیده بود و بغل هیچ کس نمیرفت

پ.ن4:مهربد همچنان همون 12 دندون رو داره

پ.ن5:دارم وسایل خونه رو جمع میکنم واسه تغییرات دکوراسیونی خونه...یک ماهی میخوام برم خونه مامانم تا کارای خونه تمام بشه...

اینم چندتا عکس از گل پسر مامان

عالی قاپو اصفهان..1/6/92

مهربد و طوطی مورد علاقش

مهربد خرداد92 عروسی عموش آخرین ساعات شب



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)