مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
خانه سبز ماخانه سبز ما، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

مهربد مشهدی نژاد

مرد کوچک مهربان

ما اووووومدیم از تهرون

1391/12/20 9:22
نویسنده : مامان مهربد
857 بازدید
اشتراک گذاری

سلامممممممممممممممم ...ما اومدیمممممممممممممم با کلی خبر خوب

واما سفرنامه

سه شنبه ۱۵ اسفند صبح رفتیم اهواز و از داروخانه امام صادق شیر خشکت رو گرفتیم و رفتیم فرودگاه البته باچشمان بسته آخه اینقدر خاک اومده بود که دیگه انگار مه شده بود و آدم یه متری خودش رو هم نمیدید تا حالا گردوخاک ایجور ندیده بودم۱۲:۳۰ پرواز داشتیم ولی آدم نمیتوست توی این هوا راه بره چه رسد به اینکه هواپیما بپره .خلاصه پرواز ماهان هم مث بقیه پروازها کنسل شد و ما علاف در فرودگاه تا اینکه باجه شرکت تابان گفت بلیط تهران واسه ۱۶:۳۰ داریم و ما هم بدو بدو گرفتیم توی باجه چشممون به امید زندگانی خورد که یا یه گروه ۲۰ نفره اومده بودم بلیط بگیرن و صدای چندتا هم دراومد که چرا پارتی بازی میشه آخه خیلیا تو صف بودن حالا بگذریم تا ۴:۳۰ تو ی فرودگاه بودیم و ۵ پرواز بود وقتی رسیدیم تهران بارون بود شدیداخدایا هوای ما چیه و اینجا چیه؟؟؟؟؟؟.ماشین گرفتیم و رفتیم پرند خونه جدید خاله ساره واستراحت کردیم تا صبح

چهارشنبه ۱۶ اسفند ساعت ۶ صبح از خونه زدیم بیرون تا رسیدیم بیمارستان مفید شده بود ۸ و نوبت گرفتیم و منتظر موندیم تا دکتر تشریف بیارن که بعد بهمون خبر دادن که امروز دکتر طباطبایی نیستن و دکتر صدر به جای ایشون میان یه بار دیگه هم توی مسیح دانشوری با ایشون ملاقات داشتیم پزشک دلسوز و خوبی هستن و از رونددرمانی تو پسر نازم هم راضی بودن و اون آزمایشی که باید میگرفتیم رو خودشون ازت گرفتن و دادیم آزمایشگاه  بیمارستان .یه سری دارو  و .... نوبت بعدی هم ۱۸ اریبهشت توی این چند باری هم که اومدیم با چندتا خونواده آشنا شدیم و با هم تبادل اطلاعات میکنیم .

 بعدش رفتیم قلهک آزمایش متین جون رو آوردیم و ناهار خوردیم و عصر هم یه سر رفتیم هفت تیر.  تو یه کار خرابی وحشتناک از نوع شماره ۱ توی بغل بابا روی لباسش کردی که دیگه......و بعد هم رفتیم خونه و این موقع هوا وحشتناک سرد شده بود

پنجشنبه ۱۷ اسفند که تصمیم داشتیم بریم انقلاب و بازار و هزار جای دیگه که صبح که بیدار شدیم دیدم همه جا سفید پوشه از برف و تو هم تونستی اولین برف زندگیت رو ببینی پسر عزیزم آخه بهبهان اصلا برف نمیاد هیچوقت .کلی ذوق کرده بودیم ولی از طرف دیگه هم که نشد از خونه بزنیم بیرون و فقط یه سر به فروشگاه نزدیک خونه زدیم تا ظهر که بارش برف تموم شد و ماراهی انقلاب شدیم و برا بابا کتاب خریدیم و یه سر رفتیم باغ و من یه کفش خریدم. و تو هم که دیگه نگو که اینقدر بهونه میگرفتی که توپ میخوای و بالاخره پیروز میدان تو بودی و باز بهونه چیزای دیگه و من  وبابا دیگه اینجور بودیم از دستتزبانکده محصل

جمعه ۱۸ اسفند بلیط برگشت داشتیم و کل روز خونه و ظهر هم که فرودگاه و پرواز و اهوازو بهبهان و بعدشم خونه مامان جون اینا شام آوردن برامون ویه سر زدن بهمون

این هفته هم من سرما خوردم و دو روز مامان جون پیشمون بود بقیش هم کمک خاله بودیم برا جشن خانه بازی لی لی که دیروز بود و خیلی خیلی عالی برگزار شد زبانکده محصلزبانکده محصلزبانکده محصلزبانکده محصلزبانکده محصلزبانکده محصلزبانکده محصلزبانکده محصلزبانکده محصل

و اما پنجشنبه هم با هم با دوستای من رفتیم عروسی و تو بلایی به روزگار من آوردی که هیچوقت فراموش نمیکنم ولی فکر کنم که اولین و آخرین باری بود که خودم به تنهایی تورو ببرم مراسم

یه شب هم عمو مهدی با ارشیا و زن عمو جون اومدن خونه و برات یه طنین ساز آوردن

شبا هم که میریم کمک دایی برا چیدن مغازش اجناسش فوق العاده زیبا و مرغوبند

توهم که دیگه کاملا خودت مستقل شدی و راه میری اول دستت رو به جایی میگرفتی و بلند میشدی و بعد راه میافتادی ولی این هفته خودت از رو زمین بلند میشی و راه میری حرفه ایزبانکده محصل

یه مروارید ناز خوشکل هم در اومدی که پنجمین دندونته(الان سه تا بالا دو تا پایین)

یه اتفاق وحشتناکی که افتاد و خدا خیلیییییییییییییییییییی بهت رحم کرد چند روز پیش داشتی توی تراس خونه بازی میکردی و من و مامان جون هم توی هال نشسته بودیم که یهو صدای گریت اومد و با این صحنه مواج شدیم که از پشت سر از ارتفاع یک متری افتادی روی موزاییک حیاط واقعا به قول مامان جون ملائکه گرفته بودندنت وگرنه................

فوق العاده شیرین شدی و کارایی که بهت میگیم انجام بده با دقت تمام گوش میدی و انجام میدی همچنان عاشق بچه ها ،عمو پورنگ و توپ  و کتاب هستی

برای دومین بار هم موهات رو کوتاه کردیم البته به دست بابا و شیرینک شدی

عکسای پسملی مامان توی پرند(هتل خاله )و برفا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)