مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
خانه سبز ماخانه سبز ما، تا این لحظه: 18 سال و 5 روز سن داره

مهربد مشهدی نژاد

مرد کوچک مهربان

این هفته همه چی در همه!!!!

1391/8/6 8:28
نویسنده : مامان مهربد
346 بازدید
اشتراک گذاری
زبانکده محصلسلام به همه دوستان.بالاخره بعد از یک هفته اومدم.هفته ای که پر از کار و انرژی بود .خواهرم ساره به همراه شوهر و دختر گلش مینو جمعه گذشته رفتند تهرانمحصل و کارش رو به من و فاطمه جون و مامان سپرد.پسرش معین رو هم همینطور. وقتی اونا راهی تهران شدن معین اومد خونه ما و ما هم برا اینکه حوصلش سر نره ناهار رو برداشتیم و رفتیم بیرون خوردیم.جمعه شب بود که هوا ابری شد و همه بهبهانی ها غافلگیر شدند چون هوای ابری وبارونی توی مهرماه زیاد سابقه ای نداره خلاصه جمعه وشنبه رعد و برق های شدیدم می اومد و و یه کمی هم بارون باریدم و مهربد جونم که خودش هم توی یک روز کاملا بارونی به دنیا اومده ،اولین بارون پاییز ۱۳۹۱رو تجربه کرد.خلاصه آجی  ساره رفت و مدیریت خانه اسباب بازی لی لی رو سپرد به ما.من هم از صبح شنبه ساعت۷ مهربد رو آماده میکردم و با باباییش میبردمش خونه مامان جون و من هم می رفتم خانه بازی و باباییش هم می رفت دانشگاه.خداییش هفته جدید و پر از نشاطی بودمحصل.بچه ها می اومدن و غوغایی به پا بودزبانکده محصل .واقعا که دنیای بچه ها دنیایی پر سادگیه.ظهرها ساعت ۱۳ هم آجی فاطمه می اومد به جای من و من دیگه کارها رو  تحویلش می دادم و میرفتم سراغ قند عسلمزبانکده محصل.این برنامه تا چهارشنبه ادامه داشت و صبح پنجشنبه هم کلوپ مادران گذاشتیم با موضوع تغذیه بچه ها.که فقط بعضی از مامانا اومده بودن و در کل خوب بود. شب هم رفتیم باغ داداش های و ساندویچ  خوردیم و بعدش هم حسابی بلال خوردیمم...مهربد هم که جدیدا با یه کبوتر که میاد روی دیوار حیاط میشینه جور شده ُ بهش می گیم بیچی مهربد کوش نگاش میکنه و بهش اشاره میکنه. دیروز صبح هم عمو نادر دوستیار که دوست و همکاره بابایی مهربد اومدن خونه و چندتا کار کامپیوتری رو برامون راه انداخت محصلو کلی هم از وب مهربد جون تعریف کرد و حسابی ما رو شرمنده کرد.دستشون درد نکنه....واما آخرین خاطره این هفته میهمانی دیشب خونه عمه نسرینه که به مناسبت خونه نوشون راه انداخته بود و  عمو هادی و دو تا از زن عموهانبودن ،ولی بقیه عموها و زن عمو  و باباجون حسین و مامان بزرگا و دایی اینا و خاله ها ومامان جون هم بودن .غذاهم زرشک پلو با مرغ و مخلفاتش خوردیم شما هم بفرمایید شام...محصل. ..مهربد هم حسابی  با بچه ها بازی کرد و خیلی خیلییییییییییییییییی پسر باادبی بود.راستی برا دیانا کوچولو هم یه سارافون و بلوز خوشکل هدیه بردیم زبانکده محصلو هدیه عمه هم که جدا بود ................... اینم چندتا عکس از مهربد ساعتی قبل از رفتن به میهمانی..وچند عکس از میهمانی..

   مهربد

مهربد  توی بغل ستایش جون و عمو مهدی

بنده در حال کار کردن در آشپزخونه خواهرشوهر

مهربد بغل خاله ساره وستایش ،معین،مینو،مهدی و صنم دوروبر او و زن عمو رویا و عمو غلام

++

ارشیا ی شیطون و دوست داشتنی پسر عمو مهدی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)